جدول جو
جدول جو

معنی ابن خیران - جستجوی لغت در جدول جو

ابن خیران
(اِ نُ خَ)
ولی الدوله ابومحمد احمد بن علی. وفات 431 ه. ق. ادیب و شاعر. از طرف ظاهر بن حاکم سلطان مصر متولی نوشتن سجلات بوده و دیوان شعری در چند ورقه داشته است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُخَ)
ابوالفضل احمد بن حسن بن احمد بن خیرون بغدادی ابن باقلانی. محدث. ابوبکر خطیب صاحب تاریخ بغدادو ابن سکره و گروهی دیگر از محدثین از او روایت دارند. وفات او در 488 ه. ق. بهشتادوچهارسالگی بود. محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ دَ)
پدر او نهامه و مادرش نهشیران است (154-222 میلادی). دیصان رودی است که بر رها (اورفه) گذرد و نام ابن دیصان مأخوذ از اسم آن رود باشد. پدر او از هیاطله و در دربار معنو پرورش یافته و با پسر او ابگر در یک جا درس خوانده دانش نجوم فراگرفت و سپس بدست هیستاسپ اسقف، کیش ترسائی پذیرفت. و او پیشرو فرقۀ مبتدعه ای است از فرق نصاری که به ثنویّه تمایل داشته اند و بعلت انتساب بدو دیصانیه نامیده شده اند. طریقۀ ابن دیصان با طریقت والانتین و مرقیون هرچند ظاهراً مخالف است لکن در معنی هر سه شعبات یک اصلند و نیز میتوان گفت مانی در عقاید خویش بر اثر او رفته و از وی اخذ و اقتباس کرده است. و چنانکه شهرستانی گوید این فرقه معتقد به دو اصل نور و ظلمت باشند. نور را فاعل خیر باختیار و قصد و ظلمت را فاعل شر باضطرار و جبر دانند و جملۀ نیکی وسود و طیب و زیبائی را بنور نسبت کنند و بدی و زیان و گندگی و زشتی را به ظلمت منسوب دارند و گویند نورزنده، دانا، توانا، حساس و درّاک است و جنبش و حیات از اوست و ظلمت مرده، نادان، ناتوان، جماد، موات و بی جنبش و تمیز است. و باز گویند که شر از ظلمت طبعاًو قسراً صادر شود. و نور جنس واحد و ظلمت نیز جنسی واحد است و همه ادراکات نور از سمع و بصر و سایر حواس یکی است، یعنی سمع او بصر او و بصر او سایر حواس اوست و اینکه نور را سمیع و بصیر گویند از لحاظ اختلاف ترکیب نور با ظلمت است نه آنکه در نفس الامر سمع و بصر او دو چیز مختلف باشد و باز گویند رنگ و طعم و بوی و ملموس نور یک است و تمیز آنها از یکدیگر از اختلاف نوع اختلاط ظلمت با نور است و همین سخن را در رنگ و طعم و بوی و ملموس ظلمت گویند و معتقد باشند که نور همیشه نور و ظلمت همیشه ظلمت است. و باز گمان برند که تلاقی نور بظلمت از جهت سفلی نور و تلاقی ظلمت بنوراز جهت علیای ظلمت است و پیروان این فرقه در امر آمیختن نور با ظلمت و خلاص نور از آن اختلاف دارند. بعضی گویند که نور بظلمت درآمد و ظلمت او را بخشونت و درشتی پذیرفت و نور متأذی گشت و خواست ظلمت را نرم و لطیف کند و سپس خود را رها سازد و این نه از جهت اختلاف جنس نور و ظلمت بود لکن چنانکه در ارّه صفحۀ مصقول و هموار و دندانه های درشت و ناهموار همه از آهن است همچنان نرمی نور و درشتی ظلمت از جنس واحد است و نور خواست با تلطف و لین خود چنانکه اره، در فرجه ها درآید و آن بی خشونت دست نداد و تصور نمیشود بکمال وجود رسیدن مگر با لین و خشونت معاً. و فرقۀ دیگر گویند ظلمت از جهت سفلی نور بدو درآویخت و چون نور در رهائی خویش از ظلمت و دفع ظلمت از خویش کوشیدن خواست ثقل او بر ظلمت افتاد و از اینرو در ظلمت فروشد چونان کسی که در گل پای نهد و سنگینی خویش بر آن افکند وچون بیرون شدن خواهد فروتر شود پس نور برای رهائی خود از ظلمت و تفرد بعالم خویش محتاج زمان شد و بعضی گویند که دخول نور به ظلمت باختیار بود برای اصلاح ظلمت و استخراج اجزائی از ظلمت بعالم نور، لکن آنگاه که نور بظلمت درآمد ظلمت دیری بدو درآویخت پس از اینرو زشتی و بیدادی از نور ناگزیر زاید نه باراده و اختیار و اگر نور در عالم خویش بودی از او جز خیر محض وحسن بخت پدید نیامدی و فرق است میان فعل ضروری و فعل اختیاری. و ابن الندیم گوید: دیصانیه، دینی منسوب به ابن دیصان است، میان عیسی و محمد علیهم االسلام رئیس آنان دیصان را از آنرو دیصان گویند که بر کنار رودی بدین نام بزاده است. و این دین پیش از دین مانی بوده و دین مانوی بدان نزدیک است. و اختلاف آن دو در اختلاط نور بظلمت است... و پیروان ابن دیصان از قدیم بنواحی بطائح و چین و خراسان پراکنده اند و ظاهراً مجمع ومزگت و هیکلی ندارند. و ابن دیصان راست: کتاب النورو الظلمه. کتاب روحانیهالحق. کتاب المتحرک و الجمادو بسیار کتب دیگر. و رؤساء این دین را نیز کتابها بوده که اکنون مفقود است. (باختصار از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ خَلْ لَ / لِ)
شمس الدین ابوالعباس احمد بن ابراهیم بن ابی بکر بن خلکان بن ناوک بن عبدالله بن شاکل بن الحسین بن مالک بن جعفر بن یحیی بن خالد البرمکی الاربلی الشافعی. یکی از بزرگان علما و صدور رؤسا. و چنانکه خود او در تضاعیف وفیات گوید به سال 608 ه. ق. در شهر اربل ب مدرسه ملک معظم مظفرالدین بن زین الدین متولد و در 621 صحیح بخاری را از شیخ صالح بن هبه الله شنوده و پدر او تا آخرعمر (610) متولی تدریس مدرسه ملک المعظم در اربل بوده است. ابن خلکان در سنۀ626 از موطن خویش بحلب رفته و سالی چند ببوده و در سال 633 به دمشق اقامت داشته است. و در 636 نائب قاضی القضاه مصر، یوسف بن حسن سنجاری شده و در 659 قاضی القضاه دمشق گردیده و پس از پانزده سال باز به مصر رفته و سپس بسمت متولی قضا به شام بازگشته است. و کتبی صاحب فوات الوفیات گوید: ابن خلکان متولی قضای شام بود و سپس منعزل و ابن صایغ قاضی آنجا گردید و پس ازهفت سال ابن صایغ عزل شد و ابن خلکان بمقام پیشین بازگشت و شعرای وقت از قبیل رشیدالدین فارقی و سعدالدین فارقی و نورالدین بن مصعب او را تهنیتها گفتند. گویند وقتی او را بکذب در انتساب ببرامکه تهمت کردند، او در جواب گفت: اگر بدورغ نسب خواستمی کردن، خود رابعباس بن عبدالمطلب یا علی بن ابی طالب یا یکی از صحابه بستمی. چه فایدتی مترتب تواند بود در انتساب بقومی که از آنان بقیتی نمانده و در اصل مجوس بوده اند؟ ابن خلکان را اشعاری لطیف حاکی از طبعی سلیم و ذوقی مستقیم است. او به سال 680 از منصب قضای شام مستعفی شده و در 681 درگذشته است. کتاب نفیس او موسوم به وفیات الاعیان و انباء ابناءالزمان یکی از بزرگترین و نافعترین کتابهای فن رجال است. آنرا در 654 بقاهره آغاز کرده و در 672 بهمان شهر بپایان رسانیده است. این کتاب بترتیب حروف معجم و ترجمه 846 تن از بزرگان امرا و وزرا و علما و جز آنان را شامل است. مولانا ظهیرالدین اردبیلی متوفی به 930 آنرا بفارسی آورده و مرحوم معتمدالدوله فرهاد میرزا به سال 1284 ه. ق. با تصحیح و حواشی و قیود و اضافاتی در طهران متن عربی آنرا طبع کرده است. و دوسلان بفرانسه ترجمه کرده است، و محمد افندی رودسی زاده با تصرفاتی به ترکی نقل کرده و در اسلامبول به سال 1280 ه. ق. به طبع رسیده است. و نسخه ای از کتاب وفیات بخط مؤلف او در متحف بریطانیا موجود است. ابن خلکان را برادری موسوم به بهاءالدین محمد بوده که قضاء بعلبک داشته و در 683 ه. ق. وفات کرده است و شاید کتاب التاریخ الاکبر فی طبقات العلماء و اخبارهم از او باشد.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
سه تن از وزرای دربار عباسی باین عنوان مشهورند: 1- ابوالحسن عبیدالله بن یحیی بن خاقان، او از سال 236 تا 245 ه. ق. وزارت خلیفه متوکل علی الله داشته و بار دیگر از 256 تا 263 وزیر معتمد بوده و در سال اخیر درگذشته است. 2- ابوعلی محمد فرزند عبیدالله مذکور، او از زمان فوت پدر متصدی مناصب مهمه گشت و عاقبت در سال 299 بوزارت رسید. و با اینکه مقتدر خلیفه را بدو اقبال و میلی نبوده بواسطۀ نفوذ یکی از زنان حرم در مقام خود باقی مانده است تا 301 که این مقام به علی بن عیسی بن جراح واگذارشده. وفات او312 است. 3- ابوالقاسم عبدالله فرزند محمد مذکور، در سال 312 وزیر شد و یک سال و نیم در این مقام ببود لیکن بعلت مخالفت نصر قشوری رئیس حجّاب معزول و محبوس و اموال او مصادره گشت و314 درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
ابوبکر محمد بن احمد بن شیرین البستی، نزیل غرناطه. ابن بطوطه نام این شاعر ایرانی را بمناسبتی برده و قطعۀ ذیل را در مدح غرناطه از او آورده است:
رعی الله من غرناطه متبوءً
یسر حزیناً او یجیر طریدا
تبرم منها صاحبی عند ما رأی
مسارحها بالثلج عدن جلیدا
هی الثغر صان الله من اهلت به
و ما خیر ثغر لایکون برودا
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
کنیت معبّری موسوم به محمد و مکنی به ابوبکر، معاصر با حسن بصری، و او از تابعین است، سیرین پدر او مسگر و اهل جرجرایا بوده و اسیر شده است. مادرش صفیه کنیز ابوبکر بود. ابن سیرین در خواب گذاری و تعبیر، مثل است و بسیاری حکایات از اونقل شده و کتابهائی به او نسبت میکنند مانند منتخب الکلام فی تفسیر الاحلام. کتاب تعبیرالرؤیا. کتاب الجوامع. و گورش به بصره است. (حدود العالم) :
خواب نوشین بداندیش تو خوش چندانست
کابن سیرین قضا دم نزند در تأویل.
انوری
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مَ / مِ)
موفق الدین ابونصر اسعد بن ابی الفاتح الیاس بن جرجیس. پدر او طبیبی نصرانی بود که برای کسب مقدمات طب به یونان شد وپس از آن به بغداد تکمیل صناعت خود کرد و در دمشق اقامت جست و تا پایان عمر شغل طبابت ورزید. ابن مطران به دمشق بزاد و نزد مهذب الدین بن النقاش دانش طب آموخت و سپس بخدمت سلطان صلاح الدین ایوبی پیوست و از عطایای سلطان مالی وافر اندوخت و با جاه و جلالی عظیم همه عمر بزیست و در سال 587 یا 585 ه. ق. هم به دمشق درگذشت. موفق الدین نخست دین ترسائی داشت. در آخر مسلمانی گزید و ظاهراً او را در بیمارستان نوری منصبی بود، چه در شرح بزل بیماری مستسقی (که ابن حمدان جرائحی بدین بیمارستان انجام کرد) می آید که ابن مطران مواظب قرعات نبض بیمار بود. ابن مطران در طب شاگردان بسیار داشت از جمله موفق الدین عبدالعزیز و ابن دخوار. و او را دو برادر بود که نیز شغل طبابت داشتند. ابن مطران را شوق و عشقی بسیار بکتاب می بود و کتب خانه ای بزرگ داشت و سه تن پیوسته برای او نسخت کتاب می کردند. وی را تألیف بسیار است، از جمله، کتابی در ادویۀ مفرده و کتابی به نام المقالهالنجمیه در حفظ الصحه. و کتابی موسوم به بستان الاطباء مشتمل بر نوادر خوانده ها و دیده های او
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عِ)
ابوجعفر محمد بن احمد بن یحیی بن عمران الاشعری. فقیه شافعی از مردم قم، و کتاب النوادر از اوست. و رجوع به اشعری ابوجعفر محمد بن احمد بن یحیی بن عمران شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ کَ)
ابوالحسن محمد بن احمد بن ابراهیم بغدادی نحوی. خطیب در تاریخ بغداد نام او یاد کرده و گوید وی نحو از فریقین یعنی کوفیین و بصریین فراگرفته و خلط دو مذهب میکرد و رؤسا و اشراف بصحبت او گرد می آمدند چنانکه غالباً صد اسب بر در خانه او ایستاده بودی. وفات او به سال 299 ه. ق. بود. و از کتب اوست: کتاب مهذب. کتاب غریب الحدیث. کتاب البرهان. کتاب علل النحو. کتاب مصابیح الکتاب. و ابن الندیم جدّ او را بجای ابراهیم، محمد بن کیسان آورده است و علاوه بر کتب مزبوره کتاب الحقائق و کتاب المختار و کتاب الوقف و الابتداء و کتاب القراآت و کتاب الهجا و کتاب التصاریف و کتاب المقصور و الممدود و کتاب الشاذانی فی النحو (کذا) و کتاب المذکر و المؤنث و کتاب مختصرالنحو و کتاب معانی القرآن و کتاب المسائل علی مذهب النحویین مما اختلف فیه البصریون و الکوفیون را از او نام برده است، و گوید کیسان به معنی غدر است در لغت سعدیه و کیسان نیز نحوی بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ حَیْ یا)
ابومروان بن خلف قرطبی. مورخ (377-469 ه. ق.). از تألیفات بسیار او تنها کتاب المقتبس فی تاریخ الاندلس برجایست و نسخی از آن در پاریس و نیز اصطنبول و مجریط (مادرید) موجود باشد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَیْ یا)
ناکس. خسیس. فرومایه از مردم
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ هََ یْ یا)
فرومایه و ناکس از مردم. خسیس از ناس. بی سروپا. بی پدرومادر
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ خَ)
ابوعلی حسین بن صالح. وفات 310 یا 320 ه. ق. از فقهای شافعیه. بزمان مقتدر قضای بغداد بدو دادند و وزیر ابوالحسن علی بن عیسی برای قبول این منصب موکلین بدو گماشت و با اینهمه او از پذیرفتن این رتبت سر باززد. و چون علت امتناع از او پرسیدند گفت خواستم تا مردمان گویند بزمان ما بر کسی موکلین برای تقلد قضا گماشتند و او تن بقضا نداد
لغت نامه دهخدا